راهت نمایان کرد صبر اکبرت را دیدند یک شب پاره های اخگرت را
راهت به حق راه شهید نینوا بود دادی برای حفظ قرآن حنجرت را
سرمی دهی بی واهمه تاروزم بالا بگیری نزد مولایت سرت را
یاد آمدم بار دگر من کربلا را ازهم جداوقتی که دیدم پیکرت را
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم لبی ترکرده زآن صهبای جام پرفسون من هم»
هزاران کام در راه است ودل مشتاق ومن حیران که ره چون می توانم یافتن سوی درون من هم»
شگفتا حسرت و آه است واندوه و پشیمانی نصیب آنکه شد از حلقه رندان برون من هم
به سرسودای همراهی ست گرلایق بوداین دل یکایک همرهان رستند ازدارالجنونمن هم
خطردرراه ودل نالان ومن بیمار کوی دوست که دیده غیرزیبایی درآندریای خون من هم
نصیب بی قراران نیست جز اندوه جان فرسا اگرراهی ست مستان رابریدن ازدرون من هم
کسی چون من کجا ازجام ساقی سرکشد وقتی وطنراآبرودادند خیل راسخون ، من هم
مرا مرهم نباشد غیر دیدار رخ معشوق دلا گر قسمتآنهاست شط نیلگون من هم
مرا با دردخود تنها ودرعالم چو منمشتاق حضور نایبت کی می رسند السابقون من هم
به شبهایطلائیه، شلمچه شهر خونین شهر که می سوزدهنوزازداغ سرخش صالحون من هم
چومن اینگونه سرگردان کجاای بیخبرازخویش بهدام عشق افتادند باسر واژگون من هم
مرا قسمت نبود آخر به بزم یار رقصیدن شررمی باردازهرسوبه قلبی تیره گونمن هم
آغاز فصل رویش گلهای است جشن امامت گل ناب محمدی است
مژده به عاشقان که دمیده است نوبهار سرمست ازعنایت توعطر رازقی است
بی تو دلیل بودن ما انتظار بود جاناطلوع کن که جهان باتودیدنی است
شب رفت وانتظار به پایان خود رسید صبح سپید عاقبت رنج بندگی است
درد فراق وداغ پدر گرچه سخت بود با بودنت شعار همه ایستادگی است
امروز حاجت همه شاید روا شود از برکت قدوم تو آلاله چیدنی است
عمریست بهر آمدنت نذر کرده ایم هرصبح جمعه صوت دعامان شنیدنی است
***
مست مستیم وخراب از خم این باده ناب ای درخشنده ترین گوهر دردانه بتاب
شعرها ازتو سرودیم به امید وصال باد فرخنده طلوع قمری عالمتاب
تاج آقایی عالم به سرت زیبنده است که بیایی و جهان پاک شود از القاب
انتظار است به پایان وهمه واژه ما غیرازاین حرف نداریم تورا حرف حساب
کارمانیست شناسایی رازگل سرخ» چه کند غیر همین واژه ندارد سهراب
تا به کی چشم بدوزیم به در، دربزنی بی تو دنیاشده ویرانه ویک مشت سراب
جاویدان
درباره این سایت